همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

انتظار

سلام و صد تا سلام آقا اگه الان نیام وبلاگ آپدیت کنم پس کی بیام . به یه آزمایشگاه خیلی شلوغ اومدم .   ۸۶ نفر جلوی من تو توبت بودن همه مردم بیرون هاج و واج منتظر فرارسیدن نوبت بودن الا حاجیتون که اومد یه کافینتو دید و خودشو انداخت تو . آخه در همچین مواقعی(ناشتا بودن) که نمیشه چیزی خورد لا اقل باید چیزی نوشت .

hamdastan hamdastan هم اکنون آنلاین است.

راستی تبریک نمیگین ؟ تو وبسایت ترفندستان به مقام رفیع دانشجوی ترفند شناسی نایل اومدم . یه عالم پست دادم و تاپیک زدم تا درجم رفت بالا . وب سایت

خوبیه مدیرشم کسری مقبلیه که بچه خاکی و خوبیه. حالا کم کم برم تو آزمایشگاه ببینم نوبتم شده یا نه ؟ یه آزمایش خواستم بدم خودمو کشتم . راستی چه خوب بود وقتمو با اومدن به cn پر کردم . خوب موفق باشین و شما هم از روزمره گی هاتون بنویسین . امیدوارم که هیچ وقت سر صف الاف نباشین. وقت بخیر

نظرات 1 + ارسال نظر
ایما چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ

با سلام و بنده هم جهت عرض ادب خدمت رسیدم
خدا بد نده ! انشاالله بی شک؛ کسالتی ندارید.
آپ بعدتون هم شاید جواب آزمایشتون باشه.
خیلی جالبه منم یک هفته ده روز قبل برای گواهی نامه ام باید آزمایش می دادم. آیین نامه قبول شدم برای توشهری باید جواب آزمایش رو می بردم مجبور شدم برم . از طرفی توی آزمایشگاه که رسیدم یادم اومد که وحشتناک از سرنگ و آمپول و.... می ترسیدم زنگ زدم خونه و سراغ خواهرا رو گرفتم خلاصه یکی پیدا شد بیادمنم منتظر موندم. چند مرتبه صدا زدن برم آزمایش بگیرن نرفتم هی بهونه های جور واجور آوردم و بیرون رفتم یه دفعه صدای جیغ بنفش یه بچه اومد و...... دعا می کردم 68 نفر که هیچ 168 نفر قبل از من می بودن و نوبتم دیر تر می شد.
بلاخره خواهرم اومد و رفتم آزمایش بدم. حالا هی بهونه های عجیب و غریب می گرفتم که کولر اینجا خیلی سرده سرما می خورم ؛ سرنگش بزرگه مگه چه قدر خون قراره بگیرین و سوزنش هم بزرگه عوض بشه به تره . خلاصه خون ما رو هم توی شیشه کردن وقتی نگاه کردم دیدم فقط 7 یا 8 قطره خون گرفتن اما کلی از خانومه خجالت کشیدم اما احساس قدرت می کردم که بلاخره موفق شدم.
اینم یه خاطره جالب! این دفعه خواستم برم آزمایشگاه باید آدرس اون آزمایشگاه شما رو بگیرم که تا وقتی نوبتم می شه ترسم بریزه.
راستی کامنت منو توی نظرات نذارین چون بچه های مردم میان می خونن از خنده می میرن خونشون پای شما و من می افته گفته باشم خود دانید
راستی وبلاگمو به روز کردم
با آرزوی سلامتی و به روزی
یاحق

ای بابا خندیدم بزار مردمم بخندن ای والله بابا
نه من از جوابش میترسیدم نه از خود آزمایش ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد