همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

نقدی کوتاه بر سریال جراحت

       جراحتِ جومونگ                                                             

 

ماه مبارک رمضان هم رفت و سریالهایش هم همین طور امّا معمولاً هر جا که حکایت همچنان باقی است قضاوت هم باقی است.

یکی از مجموعه های پرطرفدار صدا و سیما که رمضان امسال از شبکه 3 پخش شد بی شک مجموعۀ جراحت بود. البته با تفاوت هایی در نوع خود کم نظیر و نیز کاستی هایی که می شد لمس کرد.

به نظر بنده این مجموعه با مجموعه هایی از این دست (مناسبتی و روتین) که پیشتر از جعبه جادویی مشاهده کرده بودیم تفاوتهای بارزی داشت و عمدۀ تفاوت های این سریال را نویسندگان این سریال و نه بازیگرانش بوجود آوردند.

شاید اگر بخواهیم بازیگر نقش اول این سریال را پیدا کنیم، به بیراهه رفته باشیم زیرا جراحت نقش اوّلی ندارد هر کدام از شخصیت های سریال را می توان به جایگاه آرتیست اوّل نشاند. اسماعیل، امیرحافظ، انسی، اکرم، مامان لطیفه، بزرگ، هوشی، کامیار و حتّی ملیحۀ سهرابی!! زندگی هر کدام از شخصیت ها قائم به ذات و منتزع از سایر شخصیت ها توسط سریال روایت می شد. بدینگونه که هر کدام از شخصیت ها رل خود را بازی می کنند و همه شخصیت اوّل زندگی خودشان هستند.

مهمتر این که از شخصیت پلید همیشگی ]به معنای داستان کوتاهی اش[ اثری مشاهده نمی کنیم. تقریباً همه شخصیت ها می توانستند به مخاطب تأثیر گذاری داشته باشند و حدّاقل یک بار هم که شده او را با خود همداستان کنند.

امیرحافظ و اکرم که دوست داشتند زندگی زناشویی آرام و بی دخالتی از ناحیۀ دیگران داشته باشند. انسی، مادری که به خاطر عشق و محبّت به فرزندش حاضر است از همه چیزش بگذرد و نمی خواهد امیرحافظ زندگی بدون لبخند بچّه را تجربه کند.

بزرگ خان که در برزخ برادر ارشدی و پدری و همسری توقع زیادی از او می رود و هم برای اسماعیل دل می سوزاند، هم برای دختر خودش اکرم و هم برای اقدس که همسرش است.

اسماعیل شخصیتی که علی رغم عدم وفاداری به همسرش سعی می کند کارش را برای مخاطب توجیه پذیر جلوه دهد.

هوشی... ناخواسته مرتکب جنایت بر نفس یک انسان می شود امّا توجیه او هم این است که: نمی تواند درد و رنج و تحقیر پدرش را توسط اسماعیل تحمّل کند، خانۀ ونک را به آتش می کشد تا دل شعله ور پدر را آرام کند امّا غافل از این که... خود نیز اشتباهی بزرگ مرتکب شده و دوستی خاله خرسه را به نمایش گذاشته.

افسر... همسر هوشی او هم شاید کمی به خود حق می دهد زیرا زن است و سایۀ هوشی را بر سر دوقلوهایش و زندگیش طلب می کند... به همین دلیل از پدرش می خواهد که مقصّر بودن هوشی را در جریان آتش سوزی کتمان کند.

کامیار، یک پدر شدیداً فرزند دوست که داغی بر جگر دارد و دلش نمی خواهد داغ دیگری را ببیند و یا پسرش را در زندان ملاقات کند.

حتّی حاضر است بدهد او را بزنند و بربایند، چرا که پدر است و پسرش را دوست دارد... وقتی به خاطر پسرش آه می کشد مخاطب سری به دل او هم می زند و از آن باخبر می شود.

اکرم به تنهایی، دختری که حاضر به محرمیّت با پسرعمویش شده و باردار است و تمام زندگی و عشقش را تقدیم پسرعمویش کرده، به امید روشن شدن چراغ یک عمر زندگی.

امیرحافظ پسری بی پول که می خواهد روی پای خودش بایستد و سربار کسی نباشد، او هم بین مادر و همسرش گیر افتاده است. گویا هنوز کودکی دست از سرش برنداشته است.

مامان لطیفه که می خواهد صفا و صمیمیت و بقول خودش دور هم نشستن ها را دوباره احیاء کند و دست آخر ذلّه می شود و زیارت لازم.

و آن سرایدار بیچاره که در آتش جهل هوشی می سوزد و جزغاله می شود، اینها همه و همه بر مخاطب اثرگذار است.

نمی دانم شما این تطابق را تا چه حد احساس کرده اید ولی به نظر من این جوهرۀ رفتاری شخصیت ها را ما کمتر داشته ایم و حتّی صراحتاً می خواهم بگویم آن را از جناب جومونگ و سریال پرطرفدارش اخذ کرده ایم، بر همین قیاس جومونگ، یونگ پو، مادر جومونگ، امپراطور و حتّی تسوو که می بایست در جایگاه شخصیت پلید سریال باشد می توانستند مخاطب را در موردشان به تأمل واداشته و حتّی در جاهایی با خویش همراه کنند... مثلاً در صحنه شکست ارتش تسوو (ارتش بویو و امپراطوری هان) از جومونگ که تسوو با گریه به امپراطور می گوید قسم می خورم که اون جومونگ لعنتی رو نابود کنم... پدر جان، یا خود امپراطور، با این که مادر جومونگ و همسر خود را می کشد و علیه جومونگ و تشکیل امپراطوری اش دسیسه می کند امّا او هم با مونولوگ ها با خود و دیالوگ هایش با دیگران دل مخاطب را بدست می آورد و نمی گذارد که مخاطب برای همیشه یک ضربدر را بر روی نام امپراطور تا آخر سریال داشته باشد.

وزیر اعظم که فردی وطن پرست است و می خواهد از نابودی بویو جلوگیری کند و حتّی تهدیدهای تسوو را در راه نجات بویو به جان می خرد و او هم حاضر نیست سر به تن جومونگ باشد. برادر یونگ پو (برادر تسوو) که نام فرزند امپراطور بویو را با خود یدک می کشد و فقط به داشتن محافظ و تشریفات خسته کننده رسیده و احساس می کند دیده نشده و دست کم گرفته شده است حتّی می خواهد تا از طریق کشتن برادر به این همه تحقیر پایان دهد.

و مادر آنها (تسوو و یونگ پو) که هر طرف صورتش بزنند درد می گیرد و نمی تواند بین فرزندانش یکی را انتخاب کند و تفاوت قایل شود و به زندگی و خوشبختی هر دو فرزندش علاقمند است.

مجموعه جراحت اشخاصی از این دست را نشان می دهد. انسانهایی که خطا می­کنند، شکست می­خورند، پیروز می­شوند و درس می­گیرند یا نمی­گیرند از این رو قدرت همذات پنداری مخاطب با شخصیت های سریال بالا می رود.

حتّی آنقدر بد می آورند که چند تصادف پشت سر هم تصادف اسماعیل هنگام فرار مامان لطیفه در راه زیارت امام رضا(ع) و اسماعیل و بزرگ با هم در راه پیوستن به مامان لطیفه برایشان پیش می آید، آه می کشند، خدا را صدا می زنند و ... به نظر من اگر از پایانۀ سریال صرف نظر کنیم می توان جسارت نویسندگان سریال را تحسین کرد. جسارتی که در کنار همه عناصر (بی پولی، مهر مادری، غم و غصّه و شادی و اندوه) در داخل مجموعه همزیستی می کند.

شاید یک جور رئالیزم... عکسی از واقعیت های زندگی امّا به سبک چشم بادامی ها.

قبل از تیتراژ پایانی جومونگ را با همان بخش جراحت مقایسه کنید. <<آنچه خواهید دید>>، یعنی بخشهایی از قسمت بعدی رابه نمایش
می­گذارد ، به همین دلیل این همانی را در طرح تیتراژ پایانی بین  دو مجموعه احساس می کنیم. و میگوییم سازندگان جراحت به جومونگ و اطرافیانش بیتوجه نبوده اند.

 

www.hamdastan.blogsky.com

نظرات 3 + ارسال نظر
MEHDI چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ق.ظ http://hashemii.blogfa.com/

MIKHAM NAZAR BEDAM...........
____________**__**_____* __________
___________***_*__*_____* _________
__________****_____******** ____
_________*****______**_*______** __
________*****_______**________*_**
________*****_______*_______* _____
________******_____*_______* ______
_________******____*______* _______
__________********_______* ________
__***_________**______** __________
*******__________** _______________
_*******_________* ________________
__******_________*_* ______________
____**___*_______** _______________
___________*_____*__* _____________
_______****_*___* _________________
_____******__*_** Tagdem Beh Veblag Zibay To..........
____*******___** __________________
____*****______* __________________
____**_________* __________________
_____*_________* __________________
_____________*_* __________________
______________** __________________
. . ¶¶ . . ¶¶¶.¶ .¶
. . . . . . . ¶¶¶ . . ¶¶¶.¶ .¶¶
. . . . . . .¶¶¶.¶. .¶¶¶. . .¶¶
. . . . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶¶ . . .¶¶¶
. . . . . .¶¶¶¶¶ . . ¶¶¶¶.¶¶ .¶¶
. . . . . ¶¶¶¶. . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶. . . . .¶¶. . . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶. . . . ¶¶. . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. . ¶¶
. . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶.¶¶
.¶¶. . . . .¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶.¶¶
.¶¶¶¶¶ . . . . . ¶¶.´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶
.¶¶¶¶¶¶¶. . . .¶¶. ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. ¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶
. .¶¶¶¶¶¶¶ . ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶
. . .¶¶¶¶¶¶. ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶
. . . .¶¶¶¶¶¶¶. . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ´¶¶¶¶
. . . . . . . .¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . . ¶¶. . ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . .¶¶. . .´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´´´¶¶¶
http://hashemii.blogfa.com/
http://nafass.loxblog.com/

قربونت داداش لطف کردی گل باشی

ایمان ژاله چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ http://kebrit.mihanblog.com

سلام
به روزم
و
منتظر حضور سبزتان
بعه روز میشی بگو
با حال بود

با حالی از خودته ایمان جون خیلی ده کرتم ..آقا حال دادی

داریوش احمدی جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ http://www.bermoodaa.blogfa.com

درود بر تو دوست همراه !
با یک پست روایی به روزم :

_ روایتی از عنکبوتهای نامیرا
_ خرده روایت هایی از ماهی های آزاد در آکواریوم شکسته
_ روایت خان !

با احترام دعوتید
سپاسگزارم و
شاعر زی ...

فدای شما ... لطفتون مستدام . ان شا الله حتما سر میزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد