همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

طرح چند بحث و واکاوی پارادوکس ها

 بنام معبود یکتا 

                                                    رضا رجبی (رجا)

قسمت اول: یاجوج و ماجوج و شبهات پیرامون آن

برخورد دینداران و نیز  غیر متدینین در باب برخورد با شبهات جالب توجه است . برخی ها  چون اغلب  متدینین مسائل دینی را چون  دژ مستحکمی می دانند که باید به هر قیمتی از آن دفاع شود ولو اینکه از دید سایرین توجیه و غیر منطقی تلقی شود.

در مقابل برخی از نامتدینین هم وجود دارند که بدون اذعان به برخی از ویژگی های مثبت مذهب ،می خواهند به هر طریق ممکن پنبه هر چه امر قدسی است را در عالم بزنند.با اذعان به اینکه حقیقت در تضارب آرا به دست می آید اما به نظر می رسد این اوضاع نابسامان و متشتت باعث شود که حقیقت در زیر ابرهای شک و تردید باقی بماند و همچنان شاهد حقیقت دست نیافتنی جلوه کند.

براستی نقد و تبادل نظرراجع به متون دینی امری است که باید اتفاق بیفتد . همان گونه که یک اثر علمی با علم و خرد سنجیده می شود متون دینی نیز از این حقیقت برکنار نیستند. کما این که کم و بیش این اتفاق افتاده است.

براستی اگر وحی یا هرگونه امر قدسی با من انسان ،مخاطب است و قصد دارد در مورد خط مشی و زندگی انسانی یک انسان سخن بگوید اولا باید در حد ادراک بشری باشد ثانیا  باید این متن نقد پذیر باشد.

نکاتی که ذهن مرا مشغول کرد تا این مقاله را بنگارم طرح چند بحث و شبهه بود که تاکنون در مورد آنها بسیاری شنیده ایم و خوانده ایم .اما به نظر نمی رسد بتوان از کنار آن  کماکان به سادگی گذشت . معمولا در تحقیقات علمی پیش از ورود به ماهیت موضوع بخشی را به پیشینه پژوهش اختصاص می دهند . در تحقیق حاضر نیز در هر قسمت بخشی از توجیهات علمی و پاسخ هایی که به این شبهات داده شده را می آوریم .نویسنده به هیچ عنوان داعیه دفاعیه و یا  ردیه نویسی در مورد متون دینی ذکر شده را ندارد بلکه قصد دارد خود نیز در مورد طرح مساله تحقیق و محل نزاع به قدر متیقنی دست یابد و به توفیق الهی به استنتاجی در این خصوص دست یابد.

شبهات مطروحه بیشتر شبهات قرآنی هستند و ما در حد بضاعت علمی خود در این زمینه سخن خواهیم راند:

داستان ذوالقرنین

داستان ذوالقرنین در قرآن کریم یکی از داستانهای شگفت انگیز است که تاکنون منشاء بسیاری از شبهات بوده است.

جدا از کهنه دعوای این که ذوالقرنین چه کسی بود این مهم تر است که ذوالقرنین چه کرد؟ نویسندگان پیشین وقت خود را بیشتر مصروف داشته اند که در مورد شخصیت ذوالقرنین و کیستی آن فرضیه سازی کنند و خود به این فرضیه ها پاسخ گویند.

در واقع ذوالقرنین شخصیتی است که هر کسی به فراخور حال و تفسیر خود از او سخن گفته و در واقع هر کسی از ظن خود یار او شده اما به نظر نمی رسد از درون او اسرار وی را جسته باشد.

توضیح  کامل داستان ذوالقرنین و جاهایی که وی به آن مراجعه می کند نیز از حوصله این مقال خارج است و بهتر است علاقمندان در این خصوص به کتب تفصیلی مراجعه نمایند. بنابراین ما از جایی می آغازیم که بنا بر نظرمان شبهه آغاز می شود:

اجمالا عرض می شود که ذوالقرنین در یکی از سفرهای خود  در مغرب الشمس خورشید را می نگرد که در چشمه گل آلود یا لجن دار یا گرمی بنابر قرائات مختلف از آیه فرو می رود. در این میان ترجمه آیت الله مکارم از این آیه از پی می آید: حتی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً... «86» تا به غروبگاه آفتاب رسید؛ [در آن جا] احساس کرد [و در نظرش مجسّم شد] که خورشید در چشمه تیره و گل‏آلودى فرو مى‏رود؛ و در آن جا قومى را یافت؛ گفتیم: (اى ذو القرنین! آیا مى‏خواهى [آنان] را مجازات کنى، و یا روش نیکویى در مورد آنها انتخاب نمایى؟). در واقع آیت الله مکارم بجای ترجمه، آیه را مورد تفسیر و تاویل قرار داده است و هر کسی می داند که فعل وجد معمولا به عنوان در نظر مجسم شدن چیزی معنا نمی دهد و از آن مهم تر این آیه مویدی از روایات دارد که در بحارالانوار نیز آورده شده :

"وَ عَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: کُنْتُ‏ رَدِیفَ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ ص عَلَى جَمَلٍ فَرَأَى الشَّمْسَ حِینَ غَابَتْ فَقَالَ أَ تَدْرِی یَا أَبَا ذَرٍّ أَیْنَ تَغْرُبُ هَذِهِ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَامِئَةٍ.و هی قراءة ابن مسعود و طلحة و أبو عمرو و الباقون‏ حَمِئَةٍ و هی قراءة ابن عباس و اتفق أن ابن عباس کان عند معاویة فقرأ معاویة حامیة فقال ابن عباس‏ حَمِئَةٍ فقال معاویة لعبد الله بن عمر کیف تقرأ فقال کما یقرأ أمیر المؤمنین ثم وجه إلى کعب الأحبار و سأله کیف تجد الشمس تغرب قال فی ماء و طین کذلک نجده فی التوراة و الحمئة ما فیه حمأة سوداء و اعلم أنه لا تنافی بین الحمئة و الحامیة فجائز أن یکون الماء جامعا للوصفین‏[1]"

تلخیص داستان از این قرار بوده است که اباذر (رضی الله عنه)تعریف می کند که ملازم رسول خدا (ص) بوده پس پیامبر(ص) رو می کند  و به وی می گوید ای اباذر می دانی خورشید در کجا غروب می کند؟ اباذر می گوید : خدا و رسول وی آگاه ترند پس ایشان می فرماید:در چشمه گرم غروب می کند.(البته به قرائتی چشمه لجن دار هم خوانده شده)

این هم مویدی برای معنای خلاف آنچه جناب مکارم آن را به احساس ذوالقرنین و احتمالا خطای ادراکی آن جناب تفسیر و تاویل نموده اند . پس این مساله تنها اذعان جناب ذوالقرنین نبوده بلکه الله و رسول وی نیز بنا بر روایت بحارالانوار به فرورفتن خورشید در چشمه ای گرم و یا لجن دار اذعان دارند.

البته ممکن است فرو رفتن خورشید در چشمه گرم اشاراتی باشد که فعلا ذهن بشر از درک آن عاجز است.که البته بسیار بعید است.زیرا قرآن کریم بارها به این که به زبان گویا و قابل درک نازل شده اذعان نموده: مانند آیه شریفه:

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ ما نشانه‏هاى روشنى براى تو فرستادیم؛ و جز فاسقان کسى به آنها کفر نمى‏ورزد.[2]

 و یا این آیه :وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ این گونه ما آن [= قرآن] را بصورت آیات روشنى نازل کردیم؛ و خداوند هر کس را بخواهد هدایت مى‏کند.[3]

 

سفر عجیب و غریب و محیر العقول جناب ذوالقرنین به همینجا ختم نمی شود . بلکه ایشان باز از سببی پیروی می کند تا به قومی بر می خورد که به تعبیر قرآن کریم : لا یکادون یفقهون قولا ... یعنی هیچ زبانی را نمی فهمند و نزد آنها قومی را می یابد:

حَتَّى إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً

 [و همچنان به راه خود ادامه داد] تا به میان دو کوه رسید؛ و در کنار آن دو [کوه] قومى را یافت که هیچ سخنى را نمى‏فهمیدند [و زبانشان مخصوص خودشان بود]![4]

بصورت خلاصه آنها به ذوالقرنین می گویند براستی که یاجوج و ماجوج در زمین فساد می کنند .لطف کن و بین ما و آنها سدی قرار بده و ما خرج آن را به شما می دهیم . ذوالقرنین پیشنهاد پول را نمی پذیرد اما از نیروی انسانی آنها استفاده می کند و می گوید آتونی زبر الحدید و ... بعد در آن می دمند و سد را بنا می کنند . سدی که به تعبیر قرآن از مس و آهن در آن بکار رفته و سد محکمی در برابر یاجوج و ماجوج می باشد به گونه ای که نه آنها می توانند از آن بالا روند و نه می توانستند در آن نفوذ کنند.پس به قطع و یقین سد ذوالقرنین یک مانع معنوی نبوده و قابل اشاره در خارج و کاملا سدی مادی است. چرا که اگر سدی معنوی بود قرار داشتن فلزات در ساختمان  آن  بی معنا بود.  ذوالقرنین به آنها می گوید که این سد رحمتی از جانب پروردگار من است اما روزی دکاء خواهد شد و هرگاه وعده خداوند برسد آن را در هم خواهد شکست و وعده الهی حق است و قطعا محقق می شود و در ادامه خداوند نیز اپیزودی به آن می افزاید : َو تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً

و در آن روز [که جهان پایان مى‏گیرد]، ما آنان را چنان رها مى‏کنیم که درهم موج مى‏زنند؛ و در صور [= شیپور] دمیده مى‏شود؛ و ما همه را جمع مى‏کنیم![5]

تا اینجا هم مشکلی نیست بالاخره یک عده در دنیای قدیم می توانستند در محیطی محصور شوند و جلوی تاخت و تازشان گرفته شود . این هم قبول اما این به واقع چه سدی است [6]که حتی ذهن علامه طباطبایی (ره) را نیز به خود مشغول داشته است؟

ایشان در واقع اشکالی وارد می کنند و خود نیز به آن پاسخ می گویند:

"پس این سد در کجا بوده ، وسدى آهنى وچنان محکم که از خواصش  این بوده که امتى بزرگ را هزاران سال از هجوم به اقطار زمین حبس کرده باشد به طورى که نتوانند از آن عبور کنند کجا است ؟ وچرا در این عصر که تمامى دنیا به وسیله خطوط هوایى ودریایى وزمینى به هم مربوط شده ، وبه هیچ مانعى چه طبیعى از قبیل کوه ودریا، ویا مصنوعى مانند سد ویا دیوار ویا خندق برنمى خوریم که از ربط امتى با امت دیگر جلوگیرى کند ؟ وبا این حال چه معنا دارد که با کشیدن سدى داراى این صفات ویا هر صفتى که فرض شود رابطه اش با امتهاى دیگر قطع شود ؟

لیکن در دفع این اشکال آنچه به نظر من مى رسد این است که کلمه ((دکاء)) از ((دک )) به معناى ذلت باشد، همچنان که در لسان العرب گفته : ((جبل دک )) یعنى کوهى که ذلیل شود. وآن وقت مراد از ((دک کردن سد)) این باشد که آن را از اهمیت واز خاصیت بیندازد به خاطر اتساع طرق ارتباطى وتنوع وسائل حرکت وانتقال زمینى و دریایى وهوایى دیگر اعتنایى به شان آن نشود.

پس در حقیقت معناى این وعده الهى وعده به ترقى مجتمع بشرى در تمدن ونزدیک شدن امتهاى مختلف است به یکدیگر، به طورى که دیگر هیچ سدى ومانعى ودیوارى جلوانتقال آنان را از هر طرف دنیا به هر طرف دیگر نگیرد، وبه هر قومى بخواهند بتوانند هجوم آورند.[7]"

ایشان برای تفسیر خود مویدی هم ارائه می دهد:"مؤ ید این معنا سیاق آیه : ((حتى اذا فتحت یاجوج وماجوج وهم من کل حدب ینسلون )) است که خبر از هجوم یاجوج وماجوج مى دهد و اسمى از سد نمى برد.[8]

البته کلمه ((دک )) یک معناى دیگر نیز دارد، وآن عبارت از دفن است که در صحاح گفته : ((دککت الرکى )) این است که من چاه را با خاک دفن کردم . وباز معناى دیگرى دارد، وآن این است که کوه به صورت تلهاى خاک در آید، که باز در صحاح گفته : ((تدکدکت الجبال (( یعنى کوه ها تلهائى از خاک شدند، ومفرد آن ((دکاء(( مى آید. بنابراین ممکن است احتمال دهیم که سد ذوالقرنین که از بناهاى عهد قدیم است به وسیله بادهاى شدید در زمین دفن شده باشد، ویا سیلهاى مهیب آبرفتهائى جدید پدید آورده وباعث وسعت دریاها شده در نتیجه سد مزبور غرق شده باشد که براى بدست آوردن اینگونه حوادث جوى باید به علم ژئولوژى مراجعه کرد. پس دیگر جاى اشکالى باقى نمى ماند، ولیکن با همه این احوال وجه قبلى موجهتر است - وخدا بهتر مى داند."[9]

البته موضوع به این سادگی که علامه(ره) می فرمایند هم نیست .مشکل بنا بر یکی از احتمالات علامه-وجه موجهتر-بوده و اگر دکاء به معنای ذلیل شدن شان سد باشد که دیگر اعتنایی به سد نشود . مساله آیه 96 سوره انبیاءلاینحل باقی می ماند زیرا اگر در هر صورت سد شکسته شده پس باید وعده الهی فرا رسیده باشد که این وعده قطعا قیامت خواهد بود زیرا آیه قبل سیاق آیه را به قیامت پیوند می زند :

زیرا بنا بر آیه 95  و 96سوره انبیاء حرام است اینکه بر قریه ای که آنها را خداوند عذاب نموده و هلاک شدند این که بدنیا باز گردند. تا آنجا که "حتی اذا فتحت یاجوج و ماجوج و هم من کل حدب ینسلون "یعنی یاجوج و ماجوج گشوده شوند ... در واقع در همچین موقعی آنها که سابقا عذاب دیده و هلاک شده اند دیگر- در زمان گشوده شدن یاجوج و ماجوج- بر آنها رجعت به دنیا حرام نیست و امکان دارد .

از آن گذشته خود علامه در ذیل همان آیه در سوره انبیاء تفسیر خلاف وجه تصور پیش گفته خود در سوره کهف را مطرح نموده و می گوید:

"حَتى إِذَا فُتِحَت یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِّن کلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ کلمه ((حدب (( - با دو فتحه - به معناى زمین هاى بلندى است که بین زمین هاى پست قرار گرفته باشد. و کلمه ((ینسلون (( از ((نسول (( به معناى بیرون جستن با سرعت است و از این رو جستن گرگ را ((نسلان (( گویند. سیاق اقتضا دارد که جمله ((حتى اذا فتحت یاجوج و ماجوج ...(( نتیجه و غایت تفصیل مذکور در ((فمن یعمل من الصالحات (( - تا آخر دو آیه باشد و نیز ضمیر جمع در ((ینسلون (( به یاءجوج و ماءجوج بر گردد. آنگاه معناى آیه این مى شود که : مدام امر به همین منوال جریان مى یابد - یعنى اعمال صالح مؤمنین را مى نویسیم و سعیشان را مشکور مى داریم و قراء ظالمه را هلاک نموده رجوعشان را بعد از هلاکت تحریم مى کنیم تا آن روزى که راه بسته یاجوج و ماجوج و سدشان گشوده شود، یعنى یاجوج و ماجوج از بلندیهاى زمین با سرعت به سوى مردم بتازند و این خود یکى از علامتهاى قیامت است[10] همچنان که آیه ((فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء و کان وعد ربى حقا و ترکنا بعضهم یومئذ یموج فى بعض و نفخ فى الصور فجمعناهم جمعا(( نیز بدان اشاره مى کند و ما به طور مفصل در معناى یاجوج و ماجوج و سدى که بر آنان زده شد در تفسیر سوره کهف بحث کردیم ."[11]

و خیلی بی وجه است که بگوییم مجتمع بشری پیش رفته شده و دیگر اعتنایی به شان سد نمی شود . پس در این صورت قضیه رجعت هلاک شدگان آیه 96 سوره انبیاء نیز امکان خواهد داشت . در حالی که این وجه هیچ قائلی ندارد.مثلا حساب کنیم هیتلر ها و نرون ها و چنگیز ها که نه بلکه اقوام هلاک شده ای مانند قوم عاد بتوانند به حیات دنیایی باز گردند . و همچین موقعی قطعا قیامت خواهد بود و بدون حصول آن متحقق نخواهد شد.و خدا داناتر است. البته در خاتمه باید یادآور شوم دوستی در دفع این شبهه بیان کرد که هنوز برغم توسعه وسایل ارتباطی و حمل و نقل هنوز جاهایی از کره زمین دست نایافتنی باقی مانده مانند جایی که بدان مثلث برمودا گفته می شود. من نمی دانم غیر از این مثلث جای دیگری هم شبیه آن هست یا نه ولی ممکن است جایگاه یاجوج و ماجوج و سدی که بر آنها زده شد در آن منطقه یا امثال ذلک واقع شده باشد.

 

 



[1] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق. ج‏55 ؛ ص126

[2] سوره بقره/99

[3] سوره حج /16

[4] سوره کهف/93

[5] سوره کهف/آیه 99

[6] که ظاهرا باید سد بزرگی هم باشد چرا که این همه تجهیزات و ادوات و زمان برای سد کوچک خالی از وجه است

[7] ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه :544 به نقل از نرم افزار ضیافت ،قرآن گویا

[8] انبیاء/96

[9] همانجا

[10] پس اگر نشانه قیامت است نمی تواند نشانه پبشرفت و ترقی مجتمع بشری چنان که پیشتر علامه فرمودند باشد.

[11] ترجمه تفسیر المیزان جلد 14 صفحه 461 به نقل از همان