با نام خدا
سلام بر دوستان و همراهان همداستان ... حالتون چطوره ؟چرا کمتر سر میزنین؟
تا حالا تو دو راهی گیر کردین؟
مسایل مهم رو میگم نه اینکه برای یه کت و شلوار یا پیراهن تو شک و تردید مونده باشین نه
موضوعات مهم رو میگم مث انتخاب شغل ... انتخاب رشته ؛ ازدواج
اینا رو میگم یعنی تصمیماتی که میتونن آینده شما و حتی تصمیمات آینده شما رو بسازن ...
اگه تو همچین موقعیتایی گیر کنین چکار میکنین؟یکی میره مشورت میکنه ... اونی که معتقد به استخاره است میره استخاره میگیره .... یکی هم الا بختکی یه راه رو میگیره و میره و دلو میزنه
به دریا .... منم تو همچین موقعیتی گیر کردم .... واقعا چقدر انتخاب سخته مث اینه که بخوای بعنوان پنالتی زن آخر به توپ ضربه بزنی و چشم یه ورزشگاه بزرگ بهت خیره شده باشه .....داور سوت
رو میزنه کجا میزنی ؟ کدوم طرف ؟ اگه گل نشه چی؟
واقعا فاصله بین شکست و پیروزی چقدر نزدیکه .... هاول راست میگه که(( موفقیت همان شکست
پشت و رو شده است ))...نگاه میکنی یه طرف رو .... با تمام قدرت ضربه میزنی .....یه لحظه بعد
چشاتو میبندی فرض میکنی تک و تنها خودتی و خودت ......... و حالا ..... وای چه سخته
منم امیدوارم بتونم از عهده تصمیمم بربیام
بگذریم .... هنوز با درس خوندن کنار نیومدم و درسام رو هم تل انبار شده اما روحیم بحمدالله
از سابق بهتره
چراغ دوست خاموشت نکردم فراموشی فراموشت نکردم
جدی تا حالا به این فکر کردین که اگه خدا فراموشی رو خلق نمیکرد چه اتفاقی می افتاد؟
مثلا هیچ کس نمیتونست مرگ عزیزانشو فراموش کنه و هیچ کسی نمیتونست محبوبی
رو که بهش دل بسته بود و حالا به هر دلیلی تنهاش گذاشته رو فراموش کنه ... و هر بازرگانی
با اولین ضرر از بازارش دست میکشید ...
یه سروده جدیدمو میزارم
جنگل که شاخه شاخه پر از غم شکسته بود
مانند صبح پنجم دی بم شکسته بود
در آن مسافرت که مرا گندم تو برد
حتی نماز حضرت آدم شکسته بود
در روزگار خشک کسی هم پیاله نیست
تنگ شراب هر چه که دیدم شکسته بود
((احساس سوختن به تماشا نمیشود))
از منظر بهشت جهنم شکسته بود
گاهی ضعیف میشکند تا که بشکنی
سهراب در مقابل رستم شکسته بود
دلدار بهتر است که دل را عوض کنم
این دل مگر به دست شما کم شکسته بود ؟
خوب سر بزنین نظرم بزارین دوستتون دارم بابای .... خداحافظ
ما شاعران بیکس از یاد رفته ایم برخواست موج آینه از احترام ما
سلام بر دوستان عزیز . شل و ول و وبلاگ نبین و وبلاگ ننویس ...!
اولا فوت همشیره استاد برزگر از شعرای خوبو با این رباعی تسلیت بگم:
تصویر تو را شکسته آیینه آه
چشمت شده خشک و میچکد از تو نگاه
گلچین اجل ز برزگر چیده گلی ....
لا حول و لا قوه الا بالله
..................................................................................................
و اما معلوم نیست این مسعود کمالی و ایمان ژاله و احسان برات پور کجان
بگذریم اصلا چند وقته دل و دماغ درس رو ندارم حسابی سرگشته شدم دلم میخواست مدتی
از محیط پیرامونم دور بودم اما حیف که دست ما کوتاه و خرما بر نخیل .
صبح به صبح چشم باز میکنیم یه قدم به مرگ نزدیکتر میشیم و سر جای قبلیمونیم . نهایتش چند سانت اونبرتر .
خوشا بحال کسانی که با امید خوشند .
شدم شبیه کسانی که نا امید خوشند .
.......................................................
نه داستان نوشتن و نه غزل گفتن آرومم نمیکنه . کاشکی با سوته دلان دور هم جمع میشدیم
ای کاش میدونستم باید برای چی تلاش کنم ؟
دندانه های غصه شکسته است شانه ام
دستان فکر مانده فقط زیر چانه ام
مانند چشم خشک سرابم ... نمیچکم
در انتظار بارشی از بیکرانه ام
آتشفشان خسته شدم در مسیر نطق
مشت گدازه کوفته ای بر دهانه ام
ریگ از جرقه قدمم شعله میکشید
حالا خموش مانده ام و مرد خانه ام ..... اینم فی البداهه
و اما غزلای غیر فی البداهمم میزارم .
خلاصه حوصلم از این روزمره گی سر رفته .نمیدونم اون تغییری که اوضاع مرا چو سیل با خود ببرد
کی از راه میرسه و آیا میرسه . در پایان ....تنها خداست آنکه به او تکیه میکنم .