سلامی به گرمی خودم و با وجود سرمای نسبی هوای تهران . از سر سعدی بیچاره شدم تا کافی نت گیر آوردم. امروز صبح با هوا پیما رسیدم. یه کاری دارم اداریه نمیدونم تا کی بطوله!!!
نمیدونم تهران چرا مغازه ها اینقدر زود تعطیل میکنن...ساعت ۹:۰۰ شب که میشه تو گویی اصلا
مغازه های فنی و خدماتی وجود ندارن . اما برای مسایل شکمی و ساندویچ و اینا و رستوران همه جا بازن. کمی خستم . دوست دارم هر چی زودتر برگردم درسامو بخونم. خدا میدونم میشنوی .برای همه ما ها بساز و از اونجاهایی که گمانشو داریم و نداریم ما رو یاری کن .
یه نکته دیگه کم همتی دوستان بلاگرهستش که نظر نمیدنو خودشونم کم آپ میکنن.خلاصه از پا قدم ما تهران بارونی شد(این طرفا بارونیه)من الان ۴ راه استانبولم .
من چتر ندارم ....مگه سهراب نگفته زیر باران باید رفت؟
خوب البته فکر ما سینوزیتی ها رو نکرده . بالاخره دوستان برای من دعا کنین ان شا الله
زودتر کارام انجام شه . برم شبی هتل یه چای احمد دبش در رگ تزریق کنم بعدم بگیرم بخسبم
با سلام و درود به روان پاک ایمان ژاله !!!! که معلوم نیست کجاست این یادداشتو به پایان میبرم.
یا حق .... داره سردم میشه......