نه خل وضع شدم نه افسرده نه اسکیزوفرن و نه پارانوییدو دیوونه و اینجور چیزا ......
حوصله ندارم فقط همین .... نا امیدم نیستم و می دونم زندگی همواره پر از چالشه .....
بابا این چه رفیقایین که ما داریم همه میرن میرن پیداشون نمیشه ....
نه پیامی نه پسغامی نه کوفتی نه زهر ماری .... فکر میکنی تکیه گاه داری .... ولی باور کن ...
باور کن جز خدا به کسی مطلق نمیتونی تکیه کنی ....؟
چیه؟ کیه کیییییییییییه؟
میخوای بگی منفی بافم ؟اتفاقا مثبت بافم +
من اگه یه پر کاه مثبت ببینم ... کوه میسازمش
واگه کوه منفی باشه پر کاه میبینمش ..و...
دوست دارم برگردم .....جان مادرتون کی میدونه چطوری باید تو زمان پرواز کرد؟
دوست دارم برگردم .... نه به کودکی نه ..... چون سادگی بچه گانه به نفهمی تعبیر میشه ....
همون سال 86 خودمون خوبه ..... وه ووووو.....یه عالمه برف رو زمین نشسته هوا سرد سرد بود اما
دل من گرم گرم .....همه چیز اون طوری بود که باید میبود و من تکیه گاه بودم برای اول خودم و بعد
یه عوضی دیگه .....
همون عوضی ای که عوض شد و اول خودشو تنها گذاشت بعد منو .....
اصلا نه چون اونو داشتم .... چون اون زمان از همه چی راضی بودم ......
دوران طلایی زندگی من بود بعد از ناراحتی های زیادی که کشیده بودم .
ولی حیف ..... خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود .... تو یکی از روزای زرد سال 87
همه چی تموم شد....
یاد بعد از ظهر ها و عطر چای دلنشین و جایی حرف اول و آخرو خودم میزدم بخیر
اما یهو.....
عوضی عوض شد .....
یهو همه چیز عوض شد ....
برگشتم به تنهاییام .... البته قوی شده بودم
واکسینه شده بودم .... خدا با من کاری کرده بود که هیچ چیز جز دوری خودش منو نابود نمیکرد.
اون برام نابود شد اما من نابود نشدم ...
نمیدونم اون میدونه که دل خودشم نابود کرد یا نه؟
..........................................................................
ای وای رفیقام .... حتی دوستای هم کسوتم ازم کناره میگرفتن ....
اگه غرورم اجازه میداد بهشون التماس میکردم کنارم باشن ... تا بتونم تحمل کنم
خوب مهم بود و دوریشون منو خسته میکرد اما نابودم نکرد......
خدا منو قدرتمند کرد ..... من بد بودم ولی خدا منو خوب دید
میخواست به خودش نزدیک شم
.....
تصمیم گرفتم قوی بمونم و به خودش توکل کنم : و من یتوکل علی الله فهو حسبه ....
هر چه میخواهد بگوید هر که میخواهد ...... ما خدا رو داریم
خدایا به خودت قسمت میدم خودتو از ما نگیر.....
دنبال یه دوست تازه میگردم که بیاد ... مث هادی ... که اونم هم کسوت خودم بود
اونم مث من نویسنده بود و شاعر و منشاء خیلی تحولات تو زندگی من ....
اون روز عصرهای جمعه تا پا سی از بوق .... جمعه با هم بودیم .... منو هادی و رفیقش که اونم شعرو ادب دوست بود
وای ای روزای جمعه گذشته برگردین .... اون روزا هیچ وقت عصر جمعه ها دلگیر نبود .....
جمعه مث یه ساندویچ کالباس بود که وسط زنگ ورزش ..با .گرسنگی برگشته باشی و با ولع تمام
خورده باشیش .... اما حالا همه چی فرق کرده یکی کنارمه که عوض نمیشه
یعنی نمیخواد عوض شه .... البته امیدوارم عوض بشه اما عوضی نشه؟
من 2 تا ترفند واسه عوض شدنش دارم .... هر دو تارو امتحان میکنم .
همین الان که این یادداشتو میتایپم عوضی زنگ زد اما یه کار عوضی داشت ....
کاملا یادش رفته همه چی .... بهتره یک کم رو خودم کار کنم ....
اصلا همون که کنارمه رو عوض کنم ... خودمم عوض کنم
درس بخونم ..... باشه درس میخونم ... البته تلاش میکنم که اون دوستارو دوباره ببینم .... و
چند نفری که واقعا حال میکنم ببینمشون و با شخصیتشون حال میکنم یکی استاد خلیلی هستند و یکی هادی آقا هر چند که این آخری واقعا کلاس میذاره و پیداش نیست.... مسعودم خوبه ولی
اونم یه روز باوفاست و یه روز بی وفا .....................................................................
اون دفعه فلشم رو قم جا گذاشتم .... دیگه جونم براتون بگه که تا اطلاع ثانوی با هیچکی حال نمیکنم .... مبادا بره و تنهام بذاره ..... البته خدا هست و من هم قویتر از همیشه با
مشکلاتم هستم.مقاومتر از همیشه
راستی امروز یه مینی سرخ کن باحال خریدم .... میخوام اینقدر باهاش سیب زمینی بخورم تا به لقا الله بپیوندم.
حالا تو هم نظر دادی دادی ... ندادی فدای سر ایمان ژاله که معلوم نیست کجاست .....
.
این لینک دانلود یک موزیک ویدیوی بسار زیبا و نوستالوژیک از سایت تبیان حتما دانلود کنین ......دلبندانم