آب دریا صورت رنگی نداشت
با تن ماهی هماهنگی نداشت
سفره ی شب نان خالی هم نداشت
آسمان تنگ سفالی هم نداشت
پیش از آنها پلک سنگین داشتیم
روی دل دیواری از چین داشتیم
آسمانی ها دف و بربط زدند
دفتر مشق زمین را خط زدند
در تن بی روحمان جان کاشتند
در زمین خشک باران کاشتند
ظلمت شب را به چال انداختند
از سر خورشید، شال انداختند
آسمان آبی شد و لبخند زد
بوسه ای سرخ از لبان قند زد
سلام
پیش ما بیا
سلام شعر خوبیه ولی بیت دوم آسمان تنگ سفالی نداشت یعنی چی ؟
سلام خوب کردی سر زدی جه عجب به قول شمالیاس گیلکی عجب عجبونه بگودی یاد فقیرون بگودی لعنت شیطون بگودی .....
میخواستم کنایه از این باشه که آسمان هیچی نداشته نمیدونم موفق بوده یا نه ؟