بنام خدا .دیروز ظهر بود که یه قرارداد بستم واسه نوشتن پایان نامه یعنی اینکه واسه یه نفر پایان نامه بنویسم . دویست و پنجاه هزار تومن گذاشت تو پاکت منم سر صبحی با خودم بردم بیرون با پیک موتوری هم رفتم همونجا از جیبم افتاده اینم خبر خوب امروز و اما خبر دیگه اینه که الحمد لله وضع روحی ام داره (ماشا الله )بهتر میشه .
هر کی پیدا کرد یه پول یا مفت و البته حرام رو به جیب زد و مرا در اندوهی بیکرانه باقی گذاشت هر چند میگن سرت سلامت باشه ....!!!!
قبلش خدا گواهه خواب دیدم سه تا تراول ۱۰۰ هزار تومنیه که صفراشو سوراخ کردن و من تو خواب به این نتیجه رسیدم که نمیتونم ازش استفاده کنم البته تراولای من پنجاهی بودن . اینم تعبیر رویای من !!!
سلام بر همه دوستان .حقیقتا چند روز بود مشکل داشتم . هنوز هم شبا با قرص خواب می خوابم . کلونازپام ..... دیشب ساعت سه نصف شب بود دیدم کلونازپام اثر نداره لورازپام گرفتم قرص خفنگی بود زود خوابم برد .
امیدوارم برگردم به اون روزایی که راحت بودم و قرص اعصاب نمیخوردم . الان از سرترالین دارم استفاده میکنم . بالاخره تجویز پزشک بود منم عمل کردم و ماشا الله بهترم ولی هنوز یه چیزایی از درون آزارم میده . امیدوارم هر چه زودتر خدا شفام بده تا بتونم درسامو بهتر از قبل بخونم .
سلام بر همه دوستان همداستان امیدوارم حالتون خوب باشه و مثل من نباشید . البته مثل چند روز پیش من . درگیر یک مسله روحی بودم و قرص هم مصرف میکنم . راستش یکم این روزا بی ثبات بودم و ناراحت چند روزی هم هست که روزه نگرفتم .برام دعا کنین حسابی البته بهتر شدم ولی دعا کنین خوب خوب بشم شیطون از جلدم بیاد بیرون باز بشم همون رضای خندون سابق نه رضایی که شبا با قرص میخوابه
سلام بر همه دوستان خیلی ممنون از اینکه تو کسالتی که پیش اومده بود بمن آرامش دادین . اما اینم جواب آزمایش من
چنانچه مشاهده میکنید متاسفانه چربی خونم و اورم کمی بالاست البته هر متاسفانه خوشبختانه ای هم داره و اون اینه که دیابت ندارم و حقیقتش اینه که از دیابت خیلی میترسم
چون پدر خدابیامرزم دیابت داشته .LDL هم همون کلسترولیه که دکترها بهش میگن کلسترول بد و در دیواره رگها رسوب میکنه و عامل اصلی تصلب شرایین هستش . پزشک برای درمان چربی خون بالا بمن آتورواستاتین ده داد و واسه دفع شن ریزه از کلیه ها قطره گیاهی سنکل . راستش نمیدونم چقدر کارسارزه ولی مزه بدی نداره .
بگذریم سلامتی هم نعمت بزرگیه .
ماه رمضونم داره کم کم از راه میرسه کم کم باید خونه رو جارو کنیم و آماده استقبال ازش بشیم .
من یه برنامه ختم قرآن تو این ماه با بچه های ترفندستان گذاشتم
من در ماه رمضان توفیق اون رو دارم -اگه خدا بخواد -مثل همیشه به جلسه استاد خلیلی برم
جدا روح انسان تازه میشه و در فضای قرآنی تنفس میکنه .
امیدوارم بتونید شاداب و سر حال به استقبال ماه مبارک برین . البته تنبل نباشین به اینترنت هم سر بزنین تو این ماه من درس و کلا تعطیل کردم ولی ان شا الله از عید فطر یه دقیقه هم تلف نمیکنم چون لاینقطع باید برای امتحاناتم درس بخونم .پیروز باشین.
سلام و صد تا سلام آقا اگه الان نیام وبلاگ آپدیت کنم پس کی بیام . به یه آزمایشگاه خیلی شلوغ اومدم . ۸۶ نفر جلوی من تو توبت بودن همه مردم بیرون هاج و واج منتظر فرارسیدن نوبت بودن الا حاجیتون که اومد یه کافینتو دید و خودشو انداخت تو . آخه در همچین مواقعی(ناشتا بودن) که نمیشه چیزی خورد لا اقل باید چیزی نوشت .
hamdastanراستی تبریک نمیگین ؟ تو وبسایت ترفندستان به مقام رفیع دانشجوی ترفند شناسی نایل اومدم . یه عالم پست دادم و تاپیک زدم تا درجم رفت بالا . وب سایت
خوبیه مدیرشم کسری مقبلیه که بچه خاکی و خوبیه. حالا کم کم برم تو آزمایشگاه ببینم نوبتم شده یا نه ؟ یه آزمایش خواستم بدم خودمو کشتم . راستی چه خوب بود وقتمو با اومدن به cn پر کردم . خوب موفق باشین و شما هم از روزمره گی هاتون بنویسین . امیدوارم که هیچ وقت سر صف الاف نباشین. وقت بخیر
واسه ما آدمای شکمو سخته که ناشتا باشیم و بریم آزمایش .... تازگیا وقتی میخوام بخوابم تو گلوم احساس سنگینی میکنم . همین منو بر این داشت که برم دکتر اونم چند تا آزمایش عریض و طویل
داد که انجام بدم .یعنی باید چکاپ بشم .بیشتر از اینکه از مریضی بترسم از این میترسم که بدرسم
لطمه بخوره ثانیا یه وقت نتونم ماه رمضون روزه بگیرم . جالبه که خدا تو قرآن میگه ((ان تصوموا خیر لکم )) روزه گرفتن برای شما بهتر است .منم بی صبرانه منتظرم ماه خدا از راه برسه دوست دارم بیشتر با قرآن محشور باشم .
قریب 12-13 ساله که آزمایش خین (خون ) ندادم . از قند و اوره و چربی کیه که نترسه و اما دیابت از همش به نظر من خطرناکتره . خدا آدمو از همه ناراحتیها حفظ کنه .
پیرمرد شدیم دیگه تو 30 سالگی چیکار کنیم.به قول شاعر در بهار زندگی احساس پیری میکنم.
دوستا کمتر میانو نقد و نظر میزارن چکارشون کنیم .
بازم از هراسم کم نشد برم کتاب خواص القرآنمو ورق بزنم. . وقت بخیر
با نام خدا
سلام بر دوستان و همراهان همداستان ... حالتون چطوره ؟چرا کمتر سر میزنین؟
تا حالا تو دو راهی گیر کردین؟
مسایل مهم رو میگم نه اینکه برای یه کت و شلوار یا پیراهن تو شک و تردید مونده باشین نه
موضوعات مهم رو میگم مث انتخاب شغل ... انتخاب رشته ؛ ازدواج
اینا رو میگم یعنی تصمیماتی که میتونن آینده شما و حتی تصمیمات آینده شما رو بسازن ...
اگه تو همچین موقعیتایی گیر کنین چکار میکنین؟یکی میره مشورت میکنه ... اونی که معتقد به استخاره است میره استخاره میگیره .... یکی هم الا بختکی یه راه رو میگیره و میره و دلو میزنه
به دریا .... منم تو همچین موقعیتی گیر کردم .... واقعا چقدر انتخاب سخته مث اینه که بخوای بعنوان پنالتی زن آخر به توپ ضربه بزنی و چشم یه ورزشگاه بزرگ بهت خیره شده باشه .....داور سوت
رو میزنه کجا میزنی ؟ کدوم طرف ؟ اگه گل نشه چی؟
واقعا فاصله بین شکست و پیروزی چقدر نزدیکه .... هاول راست میگه که(( موفقیت همان شکست
پشت و رو شده است ))...نگاه میکنی یه طرف رو .... با تمام قدرت ضربه میزنی .....یه لحظه بعد
چشاتو میبندی فرض میکنی تک و تنها خودتی و خودت ......... و حالا ..... وای چه سخته
منم امیدوارم بتونم از عهده تصمیمم بربیام
بگذریم .... هنوز با درس خوندن کنار نیومدم و درسام رو هم تل انبار شده اما روحیم بحمدالله
از سابق بهتره
چراغ دوست خاموشت نکردم فراموشی فراموشت نکردم
جدی تا حالا به این فکر کردین که اگه خدا فراموشی رو خلق نمیکرد چه اتفاقی می افتاد؟
مثلا هیچ کس نمیتونست مرگ عزیزانشو فراموش کنه و هیچ کسی نمیتونست محبوبی
رو که بهش دل بسته بود و حالا به هر دلیلی تنهاش گذاشته رو فراموش کنه ... و هر بازرگانی
با اولین ضرر از بازارش دست میکشید ...
یه سروده جدیدمو میزارم
جنگل که شاخه شاخه پر از غم شکسته بود
مانند صبح پنجم دی بم شکسته بود
در آن مسافرت که مرا گندم تو برد
حتی نماز حضرت آدم شکسته بود
در روزگار خشک کسی هم پیاله نیست
تنگ شراب هر چه که دیدم شکسته بود
((احساس سوختن به تماشا نمیشود))
از منظر بهشت جهنم شکسته بود
گاهی ضعیف میشکند تا که بشکنی
سهراب در مقابل رستم شکسته بود
دلدار بهتر است که دل را عوض کنم
این دل مگر به دست شما کم شکسته بود ؟
خوب سر بزنین نظرم بزارین دوستتون دارم بابای .... خداحافظ
ما شاعران بیکس از یاد رفته ایم برخواست موج آینه از احترام ما
سلام بر دوستان عزیز . شل و ول و وبلاگ نبین و وبلاگ ننویس ...!
اولا فوت همشیره استاد برزگر از شعرای خوبو با این رباعی تسلیت بگم:
تصویر تو را شکسته آیینه آه
چشمت شده خشک و میچکد از تو نگاه
گلچین اجل ز برزگر چیده گلی ....
لا حول و لا قوه الا بالله
..................................................................................................
و اما معلوم نیست این مسعود کمالی و ایمان ژاله و احسان برات پور کجان
بگذریم اصلا چند وقته دل و دماغ درس رو ندارم حسابی سرگشته شدم دلم میخواست مدتی
از محیط پیرامونم دور بودم اما حیف که دست ما کوتاه و خرما بر نخیل .
صبح به صبح چشم باز میکنیم یه قدم به مرگ نزدیکتر میشیم و سر جای قبلیمونیم . نهایتش چند سانت اونبرتر .
خوشا بحال کسانی که با امید خوشند .
شدم شبیه کسانی که نا امید خوشند .
.......................................................
نه داستان نوشتن و نه غزل گفتن آرومم نمیکنه . کاشکی با سوته دلان دور هم جمع میشدیم
ای کاش میدونستم باید برای چی تلاش کنم ؟
دندانه های غصه شکسته است شانه ام
دستان فکر مانده فقط زیر چانه ام
مانند چشم خشک سرابم ... نمیچکم
در انتظار بارشی از بیکرانه ام
آتشفشان خسته شدم در مسیر نطق
مشت گدازه کوفته ای بر دهانه ام
ریگ از جرقه قدمم شعله میکشید
حالا خموش مانده ام و مرد خانه ام ..... اینم فی البداهه
و اما غزلای غیر فی البداهمم میزارم .
خلاصه حوصلم از این روزمره گی سر رفته .نمیدونم اون تغییری که اوضاع مرا چو سیل با خود ببرد
کی از راه میرسه و آیا میرسه . در پایان ....تنها خداست آنکه به او تکیه میکنم .